زمان جاری : پنجشنبه 14 تیر 1403 - 5:36 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



تعداد بازدید 503
نویسنده پیام
lila آفلاین

ارسال‌ ها11
عضویت7 /4 /1391
سن: 20
تشکرها1
تشکر شده1
مصاحبه جدید و جنجالی با از گلاره عباسی

گلاره عباسی

[font=tahoma, geneva, sans-serif]مصاحبه جدید و خواندنی از گلاره عباسی

گلاره عباسی، بازیگر جوانی است که با بازی در مجموعه «شیدایی»توانست خودش را نشان دهد. بعد هم سریال پشت سریال. از«تکیه بر باد» که مدتی قبل تمام شد تا «رویای گنجشک‌ها» که در حال پخش است. گلاره دختر خانواده‌ای هنرمند است و بسیار به مادر و پدر و خواهرش بهاره وابسته.

مجله سیب سبز: گلاره عباسی، بازیگر جوانی است که با بازی در مجموعه «شیدایی»توانست خودش را نشان دهد. بعد هم سریال پشت سریال. از«تکیه بر باد» که مدتی قبل تمام شد تا «رویای گنجشک‌ها» که در حال پخش است. گلاره دختر خانواده‌ای هنرمند است و بسیار به مادر و پدر و خواهرش بهاره وابسته. خبر بد اینکه مادربزرگ مهربان گلاره به تازگی فوت کرده. با وجود اینکه او در پروژه «اشیاء از آنچه فکر می‌کنید به شما نزدیک‌ترند» به کارگردانی نرگس آبیار مشغول بازی بود به سختی توانستیم با هم قرار گفت‌وگو و عکاسی بگذاریم. وگلاره هنوز به یاد مادر بزرگ بود: « اتصال من به دنیای کودکی و گذشته با رفتن مادربزرگ شکافی عمیق پیدا کرده و من از گذشته‌ای که تا این حد دوستش داشتم جدا شده‌ام.»

امان از نامهربانی های زندگی…

مادر من در ارتباط با خانواده‌اش زنی است خیلی صبور و مهربان. در رشته‌ جامعه‌شناسی تحصیل کرده ولی بعد از به دنیا آمدن من و بهاره مادرم مشغول به کار نشد و خیلی به ما رسیدگی کرد. او هنوز هم نپذیرفته که بچه‌‌هایش بزرگ شده‌اند و در آستانه ۳۰سالگی هستند و همچنان از جزئیات کارها و رفتارهای ما سؤال می‌کند… من به خانواده اهمیت می‌دهم خانواده ما خانواده وسیعی است؛ یعنی برخلاف روابط امروز که همه از هم کم خبرند ما دائم با هم در تماس هستیم؛ یعنی اگر مشکلی برای من پیش بیاید به دخترخاله‌‌ها، خاله‌ها و حتی بقیه اقوام به عنوان خواهر و فامیل درجه یک نگاه می‌کنم. خانواده‌ پدری‌ام متاسفانه ایران نیستند. دوست داشتم همه اینجا بودند و مثل دوران کودکی و زمان قدیم همه دور هم جمع می‌شدیم؛ مراسم شب سال نو، سال تحویل و همه اینها در دوران کودکی خیلی ارزشمند بود و الان روزبه‌روز کمرنگ می‌شود. دلتنگ آن روزها هستم؛ دلتنگ خانه مادربزرگ و پدربزرگ، محله‌های قدیمی، بقالی سر کوچه که الان تبدیل شده به سوپر، نانوایی‌ها که ماشینی نشدند و محله‌هایی که وقتی مردم از خونه می‌آیند بیرون همه با هم سلام و احوالپرسی می‌کنند و حتی بعضی وقت‌ها دیر به کارهایشان می‌رسند. مادربزرگم را به تازگی از دست داده‌ام و ۲ روز دیگر مراسم چهلم اوست. بیشتر از همه به این موضوع فکر می‌کنم که اتصال من به دنیای کودکی و گذشته با رفتن مادربزرگم شکاف عمیقی پیدا کرده و من از گذشته‌ای که اینقدر دوستش دارم دورتر و دورتر شده‌ام. در همین مدت کم با رفتن مادربزرگم، سال‌ها پیش که پدربزرگم را از دست دادم در انشای مدرسه گله کردم از رفتن عزیزان و حالا در مجله شما گله می‌کنم از این بخش نامهربان زندگی ولی زندگی همین است. خوشحالم که الان با مخاطب‌های مجله شما عواطف و احساسم را در میان می‌گذارم. مادربزرگم را خیلی از همکارانم می‌شناختند و خیلی‌ها ناراحت و دلتنـــــگ خاطراتشان شدند چون ما در خانه مادربزرگم تئاتر تمرین می‌کردیم و یک بخشی از آنجا را پلاتو کرده بودیم…

خانواده عباسی را بشناسید

یک خواهر به نام بهاره دارم که در ایران زندگی نمی‌کند. بهاره ازدواج کرده و در خارج به تحصیل مشغول است. همسر خواهرم ایرانی نیست و این احتمال بازگشتش به ایران را کم کرده است. ما خیلی به هم نزدیک بودیم و هستیم. دلتنگ خواهرم می‌شوم و دائم با هم در تماس تلفنی و ای‌میل هستیم.

ما یک خانواده چهارنفره هستیم با حضور پدر، مادر، بهاره و خودم. همگی با هم دوست و رفیق هستیم، همه به سینما علاقه‌مندیم و پیگیر اتفاقات سینمایی، و البته از همه پیگیرتر من هستم و تمام فیلم‌های روز دنیا را دنبال می‌کنم. پدرم اهل ادبیات است و من همیشه اطلاعات هنری‌ام از پدرم کمتر است.

چرا به ازدواج فکر می‌کنم؟

به ازدواج و زندگی خانوادگی اهمیت زیادی می‌دهم. ازدواج یکی از مراحلی است که تجربه کردنش گرچه توی این دوره و زمانه به علت شرایط سخت اقتصادی کمی دشوار شده ولی من هنوز معتقدم که اتفاقی دوست‌‌داشتنی است و می‌‌شود یک جور دیگر به این همراهی ۲ آدم در کنار هم فکر کرد و با مدیریت و صداقت یک فیلم خوب از آن ساخت. مادر شدن، بارداری و باروری جزء زیبایی‌های هستی هستند و برای هر زنی این حس زیباست. من هم مثل همه زن‌ها این احساس را دارم ولی آیا می‌توانم مادری مثل مادر خودم باشم و تا این حد با گذشت و عاشق خانواده‌ام باشم؟ چگونه می‌توانم تا این حد عاشقانه زیستن را یاد بگیرم و یاد بدهم. الان نسل ما دچار منیت است… تلاش می‌کنم منیت نداشته باشم و مادر و مادربزرگ را الگویم قرار دهم.

چه می‌کنم؟

در حال حاضر سریال تکیه بر باد به کارگردانی محمود معظمی و نوشته عباس نعمتی را روی آنتن داشتم و دو، سه تا تله‌فیلم هم این اواخر بازی کرده‌ام و در حال حاضر با آقای دری یک قرارداد فیلم دارم که هنوز مراحل فیلمبرداری انجام نشده است. یک پیشنهاد برای جشنواره تئاتر هم دارم که اگر امکان هماهنگی‌اش با بازی من در فیلم آقای دری باشد با کمال میل این کار را هم می‌پذیرم. در برنامه‌های رادیویی هم حضور پراکنده دارم. به همراه آقای احسان کرمی در برنامه‌ پنجشنبه صددرصد و پرانتز باز به تهیه‌کنندگی مارال دوستی اجرا دارم. این برنامه دریچه‌ای تازه برای من بود به دنیای صدا و صداپیشگی که خودش بسیار جالب بود و از این اتفاقات ماجراجویانه استقبال می‌کنم و دلم می‌خواهد فضای مختلف کاری را تجربه کنم.

چرا تلویزیون را بیشتر دوست دارم ؟

فرقی ندارد فعالیتم در کدام قسمت باشد اما من از تلویزیون شروع کرده‌ام و تلویزیون را دوست دارم. ارتباط با مخاطب و اینکه مردم سریال را می‌بینند، نقد می‌کنند، ارتباط برقرار می‌کنند برایم دوست‌داشتنی و مهم است که در هر کدام‌شان کار کنم. کار کردن در تلویزیون را هرگز رها نمی‌کنم. در کل به دنبال کار خوب، نقش خوب و گروه خوب می‌گردم. حتی اگر این اتفاق در یک نمایشنامه‌خوانی یا فیلم کوتاه هم بیفتد مهم این است که همه چیز حرفه‌ای باشد. هم انتخاب می‌شوم و هم انتخاب می‌کنم. فکر می‌کنم در هر موقعیتی چه اوایل کار یک بازیگر چه بعد از تجربه زیاد بازیگری برای یکسری کارها انتخاب می‌شوید و یکسری از کارها را خودتان انتخاب می‌کنید و این اشکالی ندارد.

چرا با جراحی پلاستیک مخالفم؟

من معتقدم بازیگر وقتی برگ برنده در دست دارد که به واقعیت نقش نزدیک و باورپذیر باشد؛ یعنی مردم و مخاطب او را به عنوان بازیگر در آن نقش‌ بپذیرند. شرط این پذیرش صداقت و راستی است؛ یعنی تو به عنوان بازیگر به مخاطب و به نقش خودت که در حال بازی آن هستی دروغ نگویی، هیچ سکانسی را تا نپذیرفتی و باور نکردی قبول نکنی، حالا وقتی صورت و ظاهر یک بازیگر صادقانه نباشد و دستکاری شده باشد به نظر من در اولین قدم از مخاطب دور می‌شوید به دلیل همین هیچ وقت به جراحی صورت و زیبایی غیرطبیعی علاقه و اعتقادی ندارم و من بر این باورم که نیامده‌ام زن زیبا و بازیگر زیبایی باشم بلکه آمده‌ام بازیگر خوب و توانایی باشم. حالا اگر اینها به صورت طبیعی کنار هم باشند چه بهتر ولی اول به توانا بودن فکر می‌کنم.

چرا مرضیه برومند را دوست دارم؟

هم در کارهای جدی کار کرده‌ام و هم کمدی. با فرزاد موتمن، حمیدرضا صلاحمند و مرضیه برومند کار کرده‌ام که خودم خیلی زیاد کارهایی را که فضای کمدی و طنز دارد یا مثل کارهای مرضیه برومند پر از لحظه‌های شیرین و دوست‌‌داشتنی زندگی است را دوست دارم. فرقی ندارد کدام را انجام بدهم به شرط اینکه کمدی‌ها ارزشمند باشند مثل تجربه‌هایی که هم به عنوان دستیار اول کارگردان و هم بازیگر با مرضیه برومند داشتم چون همراه شدن این دو ژانر با هم از کلیشه‌های رایج آدم را دور می‌کند و هر کدام دنیای زیبا و وسیعی دارد.

و اما در مورد فیلم اشیاء از آنچه فکر می‌کنید به شما نزدیک‌ترند به کارگردانی نرگس آبیار . کارگردان یک خانم است هم اسم فیلم را دوست داشتم هم دوست داشتم با یک کارگردان زن کار کنم. اسم کاراکتر لیلا است، همیشه لیلا هم وقتی روی کاراکترهای فیلم قرار می‌گیرد برایم خوش‌یمن است. با نرگس آبیار شروع کردیم از همان اول با هم دوست و رفیق و همراه شدیم، یک قصه زنانه پر از عواطف زنانه و پراز گذشته و من عاشق این گذشته بازی‌ها هستم.

چرا عاشق گذشته بازی‌‌ام؟

دلم لک می‌زند برای عکس‌های سیاه و سفید، فرش‌های رنگ و رو رفته، رادیوی قدیمی، تلویزیون‌هایی که هنوز کنترل ندارند، لباس‌های گل گلی مدل مادربزرگی، خونه‌ها با حیاط‌های مهربون، حیاط‌های گرم که تو سرما هم تشویقت می‌کند به ماندن و نشستن و با هم بودن، ولی الان دل آدم می‌گیرد و من دلم لک می‌زند برای این جور دل گرفتن‌ها، این یک نوع مرض است که من خوب می‌شناسم، من و نرگس کلی با هم گپ زدیم، کنار گلدان‌های قدیمی،‌ برایش از پدربزرگ و خونه پدربزرگ گفتم، پدربزرگی که چندسالی می‌شد، نبود و از مادربزرگ که آن‌موقع بود، کلی گفتیم. از حال و هوای آن موقع‌ها، مشتاق و پرانرژی بودیم که قصه لیلا را از فردا صبحش به تصویر بکشیم،‌ او بکشد و من رنگش کنم، شب رفتم خانه، زنگ زدم به نرگس آبیار، مادربزرگ آن شب رفته بود، دیگر نبود، ولی همچنان مشتاق و پرانرژی بودم که طرح بزنیم و رنگ کنیم قصه لیلا را تو خا‌نه‌ا‌ی که شبیه خانه پدربزرگ مادربزرگ‌ها بود.

اینطور بود که به هنر علاقمند شدم…

من به کارهای سخت علاقه‌مند هستم. این یکی از همین کارهای سخت است که هم بتوانی بازیگری کنی و هم همسر خوب و مادر خوبی باشی ولی این غیرممکن نیست. بازیگری برایم یک شغل نیست بخشی از زندگی است که جدا از خود زندگی نمی‌شود. عاشقانه حرفه‌ام را دوست دارم و به همسر آینده‌ام هم می‌گویم که من با عشق و انرژی‌ای که از حرفه‌‌ام می‌گیرم فرد بهتر و مادر بهتر و خوش‌اخلاق‌تری خواهم بود تا او هم مرا همراهی کند. همیشه دوست دارم فرد خوبی باشم.

از امین تارخ انسانیت را یاد گرفتم. من شاگرد امین تارخ بودم و در زمینه بازیگری حضور ایشان و کارگاه بازیگری‌ ایشان برای ورودم به بازیگری واقعا موثر بود. به خصوص اینکه همیشه آقای تارخ به ما می‌گفتند که اول از همه یک انسان باشید و بعد یک بازیگر و نگذارید غرور نگاه‌تان تغییر کند و این اولین درس و مهم‌ترین درسی بود که همیشه از خدا می‌خواهم که فراموشم نشود. در طول مسیر هم با کارگردان‌های خوبی کار کرده‌ام. به طور مثال مرضیه برومند که خیلی حضور در کنارش برایم اهمیت دارد و همیشه با خوشحالی از آنها صحبت می‌کنم و این نقاط در پرونده کاری‌ام بسیار درخشان و باارزش است.

در کودکی و نوجوانی نقاش بزرگ «ایران درودی» دلیل علاقه‌مند شدنم به هنر بود و همیشه با دیدن نقاشی‌هایش و خواندن سرگذشت این زن نقاش آرزو می‌کردم که من هم بتوانم یک زن مستقل و تاثیرگذار باشم. الان نمی‌گویم که این اتفاق افتاده ولی امیدوارم در آینده این اتفاق بیفتد.به نوشتن علاقه دارم. مجموعه داستان و همچنین به سفر و یکی از آرزوهایم این است که جهانگردی کنم. امیدوارم بتوانم مسیر آینده‌ام را به خوبی طی کنم.

اگر چه می‌دانم که راحت نیست…

چهارشنبه 15 آذر 1391 - 17:24
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش




پرش به انجمن :