می دونی تازگیها دوری تو سخته برام
اینم از کار زمونه
آخه محتاج دل من , دیگه طاقت نداره
طفلگی خیلی جوونه
میدونی تازگیها در به در کوچه به کوچه
سر راه من نشسته
این روز ها هرجا که میرم یکی با سنگ دوروئی
زده قلبم و شکسته
دل پوسیده من قلت میزنه تو خاک و خون
تو دیگه نده فریبم
برای دیدن ادامه شعر به ادامه مطلب بروید