loading...
آذری پیکس
بانک بهترین عکسهای دنیا آذری پیکس
دانلود جدیدترین فیلم سینمایی و عکس های دنیا دانلود عکس های زیبا عکس جدید عکس های محشر عکس های ترسناک عکس های عشقی عکس های سه بعدی عکس های زیبا از حیوانات عکس های زیبا از بازیگران عکس های زیبا از طبیعت عکس های زیبا از گربه
اطلاعیه برای تمامی کاربران آذری پیکس
به اولین کاربری که بتواند 70 مطلب به تالار گفمان آذری پیکس  ارسال کند کارت شارژ 2000 تومانی ایرانسل هدیه خواهد گرفت
تبلیغات

اطلاعیه

از امروز به بعد بخش جدید دلنوشته های عاشقانه به وبلاگ آذری پیکس اضافه میشه  امیدوارم مورد رضایت همه کاربرای آذری پیکس قرار بگیره

آخرین ارسال های انجمن
حسین بازدید : 545 جمعه 04 اسفند 1391 نظرات (0)

حال من بد نیست غم کم می خورم
کم که نه هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
...
از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ی نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم
بعد از این با بی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا طلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام؟
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوش باورم گولم مزن!
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه در شهر شما یاری نبود؟
قصه هایم را خریداری نبود؟
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد
خون من فرهاد و مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
این همه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی کسی مجنون نشد؟
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه
فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
«
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
دانلود جدید عکس های دنیا دانلود عکس های زیبا. عکس جدید .عکس های محشر . عکس های ترسناک .عکس های عاشقانه. عکس های سه بعدی.عکس های هنرمندان زن .عکس های هنرمندان مرد.آذری پیکس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    عكس مورد علاقه شما؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 103
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 27
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 85
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 889
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,103
  • بازدید ماه : 3,103
  • بازدید سال : 139,874
  • بازدید کلی : 934,863